سرماخوردگی

 آقا سینای ما دو سه شبیه که چون سرما خورده خوب نمی خوابه ... الهی فداش شم شبا بیدار می شه و یه ریز گریه می کنه هرکاریش هم می کنیم گریه و جیغش بیشتر می شه آخرش کار "بابا یخادشه" که آرومش کنه و انقدر واسش خاطره تعریف می کنه تا آروم شه و بخوابه دوباره.

کلا این روزا اخلاقش عوض شده مدام بهانه می گیره مثلا میگه آب می خوام می ریم از پارچ براش آب بریزیم می گه خودم می خوام بریزم  می گیم سنگینه گریه می کنه می گه آب سنگین می خوام و این جمله رو یه ساعت پشت سرهم تکرار می کنه.... بهانه هاش همینطوری شده جدیدا مامان آب بده وقتی مامان میره براش آب بیاره میگه مامان آب نیاره بابا آب بیاره.

جاتون خالی شب قبل مهمون هم داشتیم همسایه خونه قبلیمون که دخترشون نگین اولین دوست سینا بوده و هنوز هم کلی از دیدن هم ذوق می کنن خلاصه اینا اومدن و سینا سریع دست نگین و گرفت و گفت بیا تو اتاقم بازی کنیم ولی سرشام که شد آقا خوابش گرفته بود یه بهانه هایی گرفت و نق و نوق کرد که باباش مجبور شد سرمیز پاشه بره بخوابونتش ولی هنوز خوابه درستی نکرده بود که دوباره شروع به گریه کرد خیلی بدجور بود گریه می کرد و می دوید اصلا نمی شد بهش نزدیک شیم فرار می کرد از دستمون تا حالا من اینجوری ندیده بودمش بی سابقه بود نگین طفلی که کلی برای دیدن سینا لحظه شماری کرده بود مات و مبهوت مونده بود. ولی بازم کار باباش بود که تونست آرومش کنه رفته بود با سینا توی تختش بازی می کرد باهاش

هنوز هم بهتر نشده باید ببریمش دکتر

خداکنه زودتر خوب شده مریضی فسقلی ها خیلی سخت و دردناکه