شنیدنی
ديروز سينا كوچولوي ما يه حرف خيلي جالب زد كه من و بابايي كلي ذوق كرديم و خنديدم
ديروز از سركار كه برگشتم خونه قصدم اين بود كه فقط باهاش بازي كنم اين بود كه وقتي بابايي اومد خونه ما سخت مشغول بازي بوديم و خبري از شام نبود و باباي هم لطف كردن و گفتن شام بريم بيرون بخوريم
ولي اين پسرك ما كه مشغول بازي بود دلش نمي خواست بريم مي گفت نه نريم بازي كنيم
ولي ما بالاخره راضيش كرديم و بهش گفتيم كلي خوش مي گذره مي ريم بستني مي خوريم
خلاصه ما رفتيم و موقع برگشتن سينا كه تو ماشين ساكت و بي صدا نشسته بود سر كوچه كه رسيديم گفت: مامان داريم مي ريم خونه؟
مامان بله
سينا:بستني خورديم يا نخورديم؟!!!
آخه ما اصلا بستني نخورديم و قصد هم نداشتيم بخوريم يه چيزي گفته بوديم كه راضيش كنيم ببريمش الهي بگردم من يه عالمه بوسش كردم خيلي ناز بود حرفش
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی