سيناسينا، تا این لحظه: 14 سال و 11 ماه و 6 روز سن داره

کودکی آقا سینا

گزارش آخرین وضعیت پیشرفت آقا سینا

1391/7/10 9:43
نویسنده : مامان سینا
236 بازدید
اشتراک گذاری

سلام

مدتی بود که وقت نمی کردم بیام وبلاگ پسرکمونو آپ کنم. ازش عکس جدید بذارم و از شیرین کاریهاش بگم براتون. حالا یه مختصر گزارشی در این زمینه تهیه شده:

١- تابستون یه مقدار سرم شلوغ بود جاتون خالی دایی خاله مامان جون و باباجون همگی اومده بودن خونمون و سینا هم حسابی مشغول بود و آخرش یکی یکی مهمونامون رفتن و به قول سینا تنها شدیم دیگه با کی بازی کنم دوست ندارم تنها باشم ... آخرین نفر مامان جون بود که با قطار راهی شدن و تو راه آهن سینا خلاصه یه دلی از عزا هم درآورد که چرا هیچ کس خونمون نیست و من با کی بازی کنم ....گریه

٢- این که دوشنبه ها و چهارشنبه ها مامان سینا رو می بره مهدکودک. دیگه خیلی راحت جدا می شه و خودش از پله ها بالا می ره و طبق معمول همیشه می گه یه کارتو بکن زود بیا. من و بابایی عاشق این حرفشیم.قلب

٣- ولی جاتون خالی سر صبحانه خوردن هر روز برنامه داریم هزار تا فیلم و ادا که آقا یه چیزی بخوره تو مهدشون چون صبحانه نمی دن بهشون حتما باید صبحانه بخوره. اما در کل خوبه منم دوست دارم می برمش مهد تو راه حتما باید یه موزیک دوبسی دوبسی با صدای بلند بذاریم که حال کنه....

٤- نقاشی های سینا خیلی بهتر شده پیشرفت کرده و مربی شون می گه سعی می کنیم بیشتر رو نقاشیش کار کنیم یکی از نقاشیهاشو هم زده بودن به دیوار مهد

٥- کلاس کاراته تو مهد ثبت نامش کردیم. آقا کلی گشتیم دنبال لباس کاراته که اندازش بشه شماره نیم که کوچیکترین سایز بودو پیدا کردیم تنش کردیم قربونش برم تو لباسه گم شده بود الهی قیافش دیدنی بود تو اون لباس حالا عکسشو می ذارم براتون. خلاصه دیگه نصف شلوار و آستینو کوتاه کردیم بازم بزرگه واسش ماچ

(راستی اگه قبولش کنن می خوام کلاس موسقی ثبت نامش کنم خیلی دوست داره...)

خوب تا همین جا کافیه فعلابای بای

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

نرگس
11 مهر 91 17:09
عزیزم چقد دلم تنگ شده واسش. یه ماچ گنده از طرف من