سيناسينا، تا این لحظه: 14 سال و 10 ماه و 24 روز سن داره

کودکی آقا سینا

سرماخوردگی

 آقا سینای ما دو سه شبیه که چون سرما خورده خوب نمی خوابه ... الهی فداش شم شبا بیدار می شه و یه ریز گریه می کنه هرکاریش هم می کنیم گریه و جیغش بیشتر می شه آخرش کار "بابا یخادشه" که آرومش کنه و انقدر واسش خاطره تعریف می کنه تا آروم شه و بخوابه دوباره. کلا این روزا اخلاقش عوض شده مدام بهانه می گیره مثلا میگه آب می خوام می ریم از پارچ براش آب بریزیم می گه خودم می خوام بریزم  می گیم سنگینه گریه می کنه می گه آب سنگین می خوام و این جمله رو یه ساعت پشت سرهم تکرار می کنه.... بهانه هاش همینطوری شده جدیدا مامان آب بده وقتی مامان میره براش آب بیاره میگه مامان آب نیاره بابا آب بیاره. جاتون خالی شب قبل مهمون هم داشتیم همسایه خونه قبلیمون که&...
3 مهر 1390

سينا در ارتفاعات قلعه رود خان

اول يه توضيح مختصري راجع به اين قلعه بگم كه: نام قلعه‌ای تاریخی متعلق به دوران سلجوقی در ۲۰ کیلومتری جنوب غربی شهر فومن ‏در استان گیلان است. این قلعه با ۲٫۶ هکتار مساحت بر فراز ارتفاعات روستای رودخان ‏قرار دارد.دیوار قلعه ۱۵۰۰ متر طول دارد و در آن ۵ برج قرار گرفته شده است.‏ در دورهٔ سلجوقیان این قلعه تجدید بنا شده و از پایگاه‌های مبارزاتی اسماعیلیان بوده ‏است. بر روی سردر ورودی آن درج شده است که این قلعه در سال ۹۱۸ تا ۹۲۱ هجری ‏قمری برای سلطان حسام‌الدین امیردباج بن امیر علاء‌الدین اسحق تجدید بنا شده است. ‏این کتیبه در موزهٔ گنجینهٔ رشت نگهداری می‌شود.‏ این قلعه در ارتفاعی بین ۶۶۵ ت...
28 شهريور 1390

معرفی

به نام خدا سینا کوچولو که الان دوسال و یک ماه و دو روزشه در تاریخ نوزده خرداد ١٣٨٨ در تهران بیمارستان عرفان چشم به این دنیا گشود. بعد دو سال بالاخره مامان فرصت کرده یه وبلاگ واسه پسرش درست کنه تا از شیطنتها حرفها و خلاصه کودکی سینا بنویسه. آخه نمی دونید روز به روز شیرین تر می شه و این روزا هر روز با حرفا و کارای خودش ما رو غافلگیر می کنه خیلی زود بزرگ می شن فسقلی ها. این آقا سینای ما که از همون اولش مرد کوچکی بود واسه خودش با یه ساز به دنیا اومد یعنی اینکه هنوز ده روزش نشده بود سازشو واسه ما کوک می کرد و ما هم که عاشقش بودیم به سازش می رقصیدیم خلاصه تا الان که دو سالش شده هنوز تو کار نواختن سازش هست. سینا عاشق نقاشیه از صبح که چشماشو...
30 مرداد 1390

می خوام تو اتاق خودم بخوابم...

سینا کوچولو دیشب برای اولین بار تقاضا نمود که تو اتاق خودش و رو تختش بخوابه. واسه همین مامان گذاشتش تو تخت و کنارش چندین داستان خوند تا بالاخره خوابش برد فسقلی   البته دیشب فسقلی یه کوچولو سرماخوردگی داشت و شربت خورده بود واسه همین با چندتا داستان تونست بخوابه وگرنه به این سادگی ها دست بردار نیست (بخون بیام... قصه بدو ...)   ...
30 مرداد 1390

نقاشي

گفته بودم آقا سيناي ما عاشق نقاشي و نقاشي كشيدنه. اينم يه اثر هنري ازش كه به نظر ما در اين سن در نوع خودش شاهكار  (خوب ديگه ...) البته به دنبال اين عشق و علاقه به نقاشي ما مجبورم مرتب ماژيك براش بخريم و معمولا هم بعد از يكي دوبار استفاده خشك مي شه   و دوباره سفارش ماژيك. ...
30 مرداد 1390