مسافرت
سلام دوستان
بالاخره ما تونستیم بعد از یه مدت تقریبا طولانی بریم به دیار بندرعباس دیداری تازه کنیم و دیروز برگشتیم. این دفعه با ماشین خودمون رفتیم خوب دیگه راه طولانیی رو رفتیم و اومدیم ولی خدا رو شکر هرچند کوتاه بود ولی خوش گذشت جای همتون خالی
سینا تمام طول راه خواب بود فقط گاهی بیدار می شد که هنوز نرسیدیم و بعد دوباره می خوابید با اینکه من اسباب بازی و کتاب و موسقی کودکانه با خودم بردم که سرش گرم شه ولی خوب همش خواب بود.
سینا هم که می ریم اونجا حسابی واسه خودش پادشاهی می کنه از صبح تا شب مشغول بازی خوابش خیلی کمتر شده بود فقط بازی و شیطونی دیگه روز آخری یه عالمه جایزه و اسباب گرفته نمی دونست با کدومش بازی کنه فسقلی خاله ها و پسرخاله ها و ماماجون و دایی ها هواشو دارن دیگه اونجا که می ریم ما دیگه سینا رو زیاد نمی بینیم بس که اینور و اونوره
راستی این دفعه سینا قایق سواری هم کرده با قایق رفته قشم تو دریا البته مثل اینکه زیاد تو دریا رفتنو دوست نداشته تازه وقتی باباش و دایی تو آب بودن هم گریه می کرده که دوست ندارم کسایی که دوسشون دارم ازم دور باشن
دیگه اینکه تو مرزعه هم رفته و واسه ماماجونش بادمجون و گوجه و فلفل چیده و آورده.
درکل همه چیز خوب و عالی بود.
اینجا یه دریاچه کوچیک در نزدیکهای بندرعباس بود که ایستادیم سینا و بابا فرهاد یه مقدار عملیات پرتاب سنگ در دریاچه رو انجام دادن
اینجا سرخونه (یکی از شهرستانهای اطراف بندرعباس) که سینا و بابا و دایی علی رفتند تو باغ و مزرعه صیفیجات
سینا علاقه خاصی به چوب داره هروقت جایی می ریم حتما یه چوب پیدا می کنه و با خودش میاره خونه
سینا درحالی که سوار بر دوش دایی علیشه داره میوه می چینه و می خوره(آقا سینا بد نگذره)
بادمجون و فلفل چیده واسه مامان جونش برده
سینا در حال رفتن خونه خاله
و اینم سینا با پسرخاله های دوقلوش
البته سینا کوچولو قایق سواری هم کرده که عکسشو می ذارم