سيناسينا، تا این لحظه: 14 سال و 11 ماه و 7 روز سن داره

کودکی آقا سینا

اردو

اردو سینا جونم فردا می خواد یه چیز جدید رو تجربه کنه. اردو از طرف مهد می خوان ببرشون باغ وحش ارم. خیلی خوشحاله و ذوق داره البته من خودم بیشتر ذوق دارم یاد دوران مدرسمون میفتم که هروقت قرار بود بریم اردو شبش از هیجان خوابم نمی برد و وقتی برمی گشتم از سیر تا پیازشو تعریف می کردم البته تو پرانتز بگم یه خورده نگرانی دارم  و تازه می فهمم چرا اون موقع بعضی از پدر و مادرها رضایت نامه ها رو امضا نمی کردن و اجازه نمی دادن با ما بیان اردو. امیدوارم که به سلامتی برید و بیایید و خوش بگذره بهتون مرد کوچولوی من ...
15 ارديبهشت 1393

مهدکودک

آقا سینا دوباره مهدکودکی می شود تصمیم برآن شد که سینا رو به صورت پاره وقت مهدکودک ثبت نام کنیم تا همزمان با گذراندن دوره فونیکس زبانش در مهدکودک باشه و مامان از سرکار بره دنبالش یه مقدار تو پیدا کردن مهدکودکی که با شرایط ما کنار بیان سخت بود که خدا رو شکر به صورت کاملا اتفاقی یکی از همکارام خانه کودک اردیبهشت رو معرفی که جدیدا مهدکودک برای نگهداری فرزند نیز راه انداخته و الان دیگه سینا می ره اونجا که خوشبختانه خوشش اومده و حتی با اینکه یک ساعت اضافه تر از ساعت کاری مهد می مونه تا من برم دنبالش(که این موضوع خیلی نگرانم کرده بود)  ولی وقتی می رسم بهش سریع اعتراض می کنه که چرا زود اومدی و می شینیم تا یه مقدار بیشتر بازی کنه بچم از ب...
3 ارديبهشت 1393

کوهنوردی

آقا سینا کوهنورد می شود. پنجشنبه ١٤ فروردین سه نفری رفتیم کوه. صبح تقریبا زود بیدار شدیم و رفتیم دربند خیلی خوب بود هوای لطیف و بارونی. تا نزدیکی شیرپلا رفتیم البته بابا فرهاد قصد داشت تا بالاتر ما رو ببره ولی خوشبختانه مه شدید و برف و بارون شد که دیگه صلاح به بالا رفتن نبود تو مسیر هرکی سینا رو می دید که داره پا به پای ما میاد خوشش می اومد و هرکی یه چیزی می گفت احسنت کوهنورد کوچولو خسته نباشی ورزشکار افرین... و یه عده هم ما رو از ادامه راه منصرف کردن که واسه بچه خوب نیست و ...  اما هرچی بود ما رفتیم و برگشتیم خیلی خوب بود مخصوصا موقع برگشت که تمام راه بارون می اومد و تو بارون برگشتیم هوا...
23 فروردين 1393

باغ پرندگان

سلام به همگی امسال برای اولین بار بود که تعطیلات نوروزی رو در تهران موندیم (البته نیمه اول رو رفتیم بندرعباس و دیداری با فامیل تازه کردیم) خلاصه که در راستای مفید و خوش گذراندن نیمه دوم تعطیلات نوروزی و شاد کردن پسرکمون سه شنبه ١٢ فروردین رفتیم باغ پرندگان لویزان خیلی خوب بود واقعا خوش گذشت و جاتون خالی مخصوصا زمین بازیش که سینا حسابی بازی کرد و عالی بود قسمت پرندگان گرمسیری هم از همه قشنگتر بود و طاووسها که چترشونو باز می کردن و طوطی ها که خیلی خوشرنگ بودن برای سینا هم تجربه جالبی بود پیشنهاد می کنم نی نی هاتونو ببریدبه رفتنش می ارزید. عکسهای زیادی گرفتیم که  چندتاشو اینجا گذاشتم ببینید   &n...
17 فروردين 1393

دلفیناریوم

سلام سال نو مبارک دیروز با سینا و بابافرهاد سه تایی رفتیم دلفیناریوم برج میلاد البته خبری از دلفین نیست اونجا فقط با شیردریایی نمایش می دن. سینا خیلی خوشش اومد و حسابی ذوق می کرد تقریبا اولین باری بود که سینا اینجوری هیجانشو نشون می داد. ...
11 فروردين 1393

کنسرت

آقا سینای ما چهارشنبه 14/12/92 کنسرت داشت. و به قول خودش این اولین تجربه کنسرتم بوده. کنسرتشون خیلی باحال و جالب بود یه تعداد بچه اومدن رو سن که جلوی مامان و باباها برنامشونو اجرا کنن هرکدوم تو دنیای خودشونن و گاهی هم در حین اجرا وقتی چشمشون به مامان یا باباشون می افتاد صداشون می کردن مثل سینا یهو گفت مامان مادرجونی و برامون دست تکون داد  خیلی دلش می خواست دوست جونش هم باشه. بهش گفت کیا چرا نیومدی کنسرتم خیلی عالی بود ... سینا قبل از اینکه کلاس موسقیش شروع بشه تو کنسرت پایان ارف دخترعمش شرکت کرده بود برای همین مدام می گفت پس کی کنسرت من می شه؟!! خیلی منتظر بود تو این کنسرت فقط بچه ها بلز می زدند ...
18 اسفند 1392

توچال

دیروز جاتون خالی رفتیم تلکه کابین توچال. به درخواست زیاد سینا که دوست داشت بره به قول خودش بالای قله کوه البرز.  قول دادیم آخر هفته ببریمش. مامان و بابا و سینا و البته دوست جون جونیش کیا سوار تلکه کابین شدیم اول ایستگاه 5 پیاده شدیم تا اینجاش خوب بود و یه مقدار بچه ها برف بازی کردن و سر خوردن و خوراکی خوردیم بعد سوار شدیم رفتیم به سمت ایستگاه ٧. ولی اصلا فکرش هم نمی کردیم که اینقدر سرد و بوران باشه . تقریبا فقط اسکی بازها اونجا بودن خیلی زیبا و رویایی بود ولی طفلی بچه ها که قبلش برف بازی کرده بودن و خیس شده بودند خیلی یخ کردند طوری که زدند زیر گریه باصدای بلند خیلی بامزه بودن مثل دوتا گنجیشک کوچولو انقدر که آقاهه مسئول ...
5 اسفند 1392

روز پست من

سینا امروز صبح موقع رقتن به کلاس زبان: " مامان امروز روز پست منه یادت نری بیایی دنبالم " تو کلاس زبان هر بار آخر ترم ازشون امتحان میگیرن که اون روز روز پست من می باشد در این روز یه ترم پست من هدیه میاره و یه ترم بچه ها اسباب بازی مورد علاقشونو می برن که بعد امتحان بازی می کنن. حالا سینای ما دوست داره که روز پست من حتما مامان بره کلاس دنبالش و هر بار هم یادآوری می کنه که مبادا کس دیگه ای بره دنبالش ولی اینکه چرا به این مسئله اصرار داره دقیقا نمی دونم اما سعی می کنم حتما مرخصی بگیرم و برم دنبالش.   سینا و دو تا از هم کلاسیهاش آوا و آرمیتا ...
27 بهمن 1392

نیم وجبی

سینا هم تاتر نیم وجبی رو  به عنوان سومین تجربه تاتر دید. پنجشنبه صبح رفتیم بیرون و بعدش می خواستیم بریم خرید ولی آقا خسته بود و گفت خواهش می کنم بریم خونه این شد خرید بسه که چون هوا هم وضعیت خوبی نداره ترجیح دادیم برگردیم خونه. من که تعریف تاتر نیم وجبی رو از دوستم شنیده بودم بهش گفتم دوست داری بری تاتر؟! اونم بسیار مشتاقانه گفت مامان من عاشق تاتر و استخر هستم . و جالب تر از همه این بود که با اینکه سینا برای جایی رفتن خیلی معطل می  کنه و چندین بار باید براش بشماریم تا بالاخره حاضر شه لباساشو عوض کنه کفش بپوشه و از خونه بیرون بیاد اما به محض اینکه پیشنهاد تاتر و بهش دادم بالافاصله حاضر شد و دم در ایستاده بود حالا...
27 بهمن 1392

کتاب

آقا سینا تصمیم داره یه کتاب از رستم و اسفندیار و نبردهای اونا درست  کنه. به خاطر این الان مدتی هست که ساعتها خودشو با کتابهای شاهنامه و کشیدن نقاشی مشغول می کنه و وقتی نمی تونه اونطوری که تو ذهنشه بکشه به شدت عصبی میشه و حرص می خوره چند تا از عکسهای این کتاب رو ببینید: این یکی اسفندیار در حال جنگیدن در یکی از هفت خوان (وقتی اونطور که می خواد در نمیاد انقدر پاک می کنه که به این روز می افته) حالا دنبال اینم که یه کلاس نقاشی پیدا کنم ببرمش که بتونه چیزای تو ذهنشو رو نقاشی کنه جایی سراغ دارین راهنمایی کنین لطفا. مرسی ...
6 بهمن 1392