سيناسينا، تا این لحظه: 14 سال و 11 ماه و 7 روز سن داره

کودکی آقا سینا

مرد کوچک

سلام به همگی آقا سینای ما مرد شده دیروز واسه ما خرید کرده خودش به تنهایی پولو گرفته رفته واسمون خرید کرده(البته به صورت ریموت کنترل شده )        ...
5 مهر 1393

جشن مدرسه

سلام صبح آخرین روز تابستونیتون به خیر و شادی امروز روز جشن مدرسه آقا سیناست و تا لحظاتی دیگر میریم مدرسه... جیبام پر از فندق و پسته... بقیه توضیحات باشه بعد از اتمام جشن فعلا...     ...
31 شهريور 1393

دندان اصلی

دو تا دندون شیری سینا لق شده و از پشتش داره دندونای اصلیش در میاد. سینا خیلی خوشحاله چون احساس می کنه کم کم داره به مدرسه نزدیک می شه نمی دونید چه ذوقی داره که شهریور تموم شه می تونه بره پیش دبستانی خدا کنه تا آخرش همین باشه خانم دکتر بهش گفت سینا یه سیب گاز بزنی دندونت افتاده واسه همین هر روز می گه مامان یه سیب بده گاز بزنم دندونم بیفته برم به دوستام بگم  ولی من دلشو ندارم 1393/06/15 ...
17 شهريور 1393

سفر به همدان

آقا سینای ما کنجکاو شده بود که غار چیه و چطوریه؟ و همین شد که بابا فرهاد بهش قول داد که ببره غار علیصدر رو نشونش بده به همین ترتیب برنامه سفر رو چیدیم پنجشنبه 30 مرداد صبح خیلی زود رفتیم و جمعه هم برگشتیم چند جای دیدندی همدان رو هم دیدن کردیم و از همه جالب تر رفتیم لالجین که مهد سفال بود و مخصوصا به خاطر سینا رفتیم تو خود کارگاه سفال تا سینا از نزدیک ببینه چطور از قطعه ای گل اشکالی زیبا ساخته می شه خیلی خوب و مفید بود اینجا باباطاهره و بابافرهاد داره شعرهای باباطاهر رو واسه پسرش می خونه اینجا هم تو غار علیصدره (وقتی از غار اومده بیرون می گفت فکر نمی کردم اینجوری باشه انتظار داشت جونور هم توش زندگی کنه) ...
1 شهريور 1393

یه خواب شیرین

دیروز وقتی رسیدیم خونه گفتم سینا جان زودی برو مشقهای زبانتو بنویس تا بابا بیاد میخواهیم بریم پارک سینا نشست سر مشقاش بهش گفتم اینا رو بنویس تا من از حمام برگردم تو تمومش کن آفرین پسر گلم اونم اولش یه ذره شیطونی کرد طبق معمول ولی مشغول که شد من هم رفتم وقتی برگشتم با این صحنه مواجه شدم الهی من میمردم قربونش برم ...
27 مرداد 1393

پیک نیک

سلام به همگی آقا سینای ما هرچی بزرگتر می شه انگار علاقش به تفریج و بازی هم با خودش بزرگ می شه به طرز سیری ناپذیری دوست داره از صبح که پا می شه تا شب مشغول بازی  باشه واقعا سیر نمی شه واسه همین هرچی براش برنامه تفرحی می ذاریم بازم آخرش که می رسه شروع می کنه به ناراحتی به این نتیجه رسیده که " کاشکی زمان تو دنیا وجود نداشت" که هیچ وقت زمان بازیم تموم نمی شد خوب اینو گفتم تا وقتی بزرگ شدی یادت باشه چقدر عاشق بازی هستی عزیزم جاتون خالی جمعه به اتفاق فامیل یه پیک نیک رفتیم اطراف تهران (سیمین دشت) که واقعا عالی بود هم هوا و هم مناظر فوق العاده زیبا بودن خیلی خوش گذشت و مخصوصا بارون غیرمنتظرش که خاطره ای شد برامو...
25 مرداد 1393

پارک آب و آتش

دوشنبه 20 مرداد آقا سینا از طرف مهدشون رفته اردوی پارک آب و آتش که همراه مامانها بود. به خاطر همین مامان مرخصی گرفته تا اون روز با گل پسرش تو اردو شرکت کنه. خیلی بهش خوش گذشت و اردوی خوبی بود کلی از قبلش هیجان و اشتیاق داشت واسه رفتن     ...
25 مرداد 1393

سینا خلبان می شود...

سینا در لباس خلبانی که هدیه مادرجون و پدرجونش بوده و اون هواپیما هم که دستش یه اسپیکر که فلش می خوره و موزیک پخش می کنه رادیو هم داره خیلی چیز جالبیه هدیه عمه گلی سیناست دستشون درد نکنه. ...
28 خرداد 1393

5 سالگی

پنج سال پیش در چنین روزی خورشید شادمانه‏ ترین طلوعش را داشت  و دنیا رنگ دیگری به خود گرفت قلبها به مناسبت آمدنت تپش دیگری گرفتند فرشته آسمانی سالروز زمینی شدنت مبارک . . . سینای عزیزم امروز 19 خرداد روز تولدته  مرد کوچیک خودم  هرچی آرزوی خوبه مال تو امروز سینای ما پنج سالگیشو پشت سر گذاشته و وارد 6 سالگی شده هرچند این جمله رو بهش بگی یه خورده براش درکش سخته می گه من نمی فهمم من تا حالا چهارساله بودم چطور شد الان 5 سالم تموم شد؟!! جشن تولدشو گذاشتیم جمعه بگیریم و راضیش کردیم که تا فرصت بیشتری برای برنامه ریزی و انجام کارها داشته باشیم وگرنه از اول خرداد منتظره و داره ر...
20 خرداد 1393