سینا در پارک

آقا سینای ما جدیدا خیلی به پارک علاقه مند شده و دوست داره هر روز بره و وقتی هم می ره دیگه باشه واسه خودش هربار با چشم گریه و ناراحتی بر می گرده

خوبه الان که تابستونه و روزا بلند می شه تا 9 و 10 تو پارک باشیم.

یه پارک خوب نزدیکیهای خودمون پیدا کردم پارک خوارزم که معمولا می برمش اونجا ولی خیلی کار سخت و خسته کننده ای پر از استرس باید مدام دنبالش از اینور به اونور بدویی مخصوصا که سینا خیلی تند و ترمز بریده می دوو  یهو صاف می ره طرف تابا وای خیلی وحشتناکه

سینای ما معمولا زیاد حرف می زنه و گاهی حرفایی می زنه که آدمو شکه می کنه هر وقت می برمش بیرون واسه ملت سواله که چند سالشه نه اینکه کوچولو موچولو هیچی کی فکر نمی کنه سه سالشه می گن چه خوب حرف می زنه بعدش می گم نه بابا سه سالشه ...

خلاصه آخر پارک دیگه از ترس اینکه گرگا نیان برمی گردیم یه بلال هم می خریم می دیم دستش تا خونه مشغول خوردن بشه حالا اینم یه گزارش تصویری از یه روز که رفتیم پارک