سيناسينا، تا این لحظه: 14 سال و 11 ماه و 7 روز سن داره

کودکی آقا سینا

اتاقم تمییز شده

1391/10/30 23:53
نویسنده : مامان سینا
362 بازدید
اشتراک گذاری

از قول سینا:

امروز صبح وقتی از خواب پاشدم دیدم تمام وسایل اتاقم اسباب بازیهام همه وسط حال پخشن. وای خدا چقدر اسباب بازی اینا دیگه کجا بودن قطارم لگوهام جعبه پازل تفنگ آب پاش ماشینها رو ....

تعجبفکر کردم دارم خواب می بینم چشمامو خوب مالیدم آخه انقدر خوابیده بودم درست باز نمی شد بعد دیدم یه آقایی تو اتاقم داره دیوارهای اتاقو تمییز می کنه از ذوق زیاد و هیجان نمی دونستم چیکار دارم می کنم رفتم سریع کیف اسپایدرمنمو که توش پر از سرباز و اسپایدرمنه برداشتم بردم پیش آقاهه گفتم عمو ببین اینا رو اسپایدرمنه ببین عمو که حسابی مشغول کارش بود گفت چیکارش کنم عمو...

رفتم پیش مامانم: مامان می ذاری با قطارم بازی کنم؟!! مامان تفنگمو پر آب کن برم تو حیاط به گلا آب بدم مامان بالاخره ماشین جرثقیلم پیداشد مامان اینو ببین جعبه پازلم وای چقدر دوسش دارم

مامان بهم گفت آره عزیزم دیدی چقدر اسباب بازی داری حالا بریم دست و صورت شسته تمیز کنیم صبحانه بعدش هرچقدر می خوای بازی کن (من این روزا خیلی نق می زنم هربار که مامانم از سرکار می آد خونه بهونه می گیرم که چرا برام اسباب بازی نخریدی اسباب بازیهام خیلی کمهناراحت تازه از اون بدتر وقتی برام یه اسباب بازی هم می خره می گم همش یکی خریدی سوال ولی مامانم بهم می گه که باید به خاطر هرچیزی که بهت می دیدم خوشحال باشی و تشکر کنی منم دارم سعی می  کنم که تشکر کنم مثلا به مامانم گفتم ببین چقدر بزرگ شدم مامان وقتی یه برچسب برام می خری خوشحال می شم میگم مرسی مامان که برام فقط به برجسب خریدیلبخند)

دیگه اینکه مامان برام توضیح داد که این آقا اتاقتو تمییز می کنه بهش گفتم نقاشه مامان؟ مامان گفت نقاش نیست عزیزم اتاقتو که نقاشی نمی کنی فقط تمییز می کنه منم که همیشه دوست دارم رو حرف خودم اصرار کنم گفتم "خب نقاشه دیجه"

تازه مامان بهم اجازه داد که پرشین تون تماشا کنم منم از فرصت استفاده کردم و حسابی پرشین تون دیدم. آخه باباییم دوست نداره من زیاد پرشین تون ببینم تا از سر کار می آد اگه ببینه تلویزیون روشنه و من دارم کارتون می بینم میگه سینا دیگه بسهناراحت منم حسابی جیغ و داد می زنم که نه کم دیدم می خوام بازم ببینم ولی فایده نداره بابایی می گه حالا که اینکارو کردی اصلا تنبیهی منم باید تندی برم یه گوشه بشینم به کارم فکر کنم هروقت متوجه شدم تنبیهم تموم می شه.

مامان هم داشت تند وسایل اتاقمو مرتب می کرد تازه نمی دونید چقدر کتاب دارم چندتا از کتابامو خودم برداشتم که مامان اینا رو برام می خونی. بعدش هم همه عروسکام حموم کردن مامان گذاشتشون رو رادیاتور که خشک بشن.

حالا دیگه اتاقم حسابی تمییز شده قلب 

اینم یه عکس یادگاری که با عروسکام انداختم

 اینم بین خودمون باشه که این روزا وقتی مامان می خواد یه عکس ازم بگیره کلی شیطونی می کنم و در می رم مثلا همین عکسها رو مامانی صد تا ازم عکس انداخته هر بار فقط یه گوشه از من تو عکس بود فکر کنم یه خورده زیادی شیطون شدمخجالت

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

سینا
1 بهمن 91 9:15
مامان خانم گلم دستت درد نکنه تو خیلی خوبی خیلی زحمت می کشی خیلی دوست دارم