سيناسينا، تا این لحظه: 14 سال و 11 ماه و 8 روز سن داره

کودکی آقا سینا

جشن تولد 7 سالگی

آقا سینا در آستانه 7 سالگی طبق معمول که از ابتدای بهار برای تولدش برنامه ریزی می کنه، امسال درخواست جشن تولد فوتبالی داشته و به همین علت روز چهارشنبه 5 خرداد در زمین چمن جشن تولد با بچه های مدرسه برگزار شد.   سینا خیلی خیلی برای برگزاری این جشن شوق و ذوق داشت و  زمانی که زمین چمن رو رزرو کردیم از خوشحالی رو پای خودش بند نبود و با هیجان خاصی با ما در تهیه و تدارک برنامه جشن همکاری و حظور داشت.   عزیز دلم همه هستی من و بابا تولدت مبارک       ...
8 خرداد 1395

کاخ سعدآباد

یک روز از بهمن ماه 94  بدون برنامه قبلی بعد از کلاس تار سینا که اون روز من و بابا با هم برده بودیمش، رفتیم بازدید از کاخ سعدآباد. سینا خیلی مشتاق بود کاخ و قصر و صندلی پادشاه ببینه. ولی وقتی رفتیم اونجا اونطور نبود که تو ذهنش بود مخصوصا که اول از موزه پوشاک دیدن کردیم که به قول خودش  "اصلا جذابیت نداره". اما بعد که سراغ موزه های سلاحهای دربار و نظامی و کاخ سبز رفتیم خیلی خوشش اومد. مخصوصا سلاحهای نظامی. اونجا که به گریه افتاد، چون که دلش زره و شمشیر و گرز می خواست می گفت کاشکی من اون موقع به دنیا اومده بودم. خیلی ذوق زده بود وقتی داشت اون چیزایی که همیشه نقاشیشون می کنه رو از نزدیک می د...
10 اسفند 1394

تجربه شکست

روز جمعه 23 بهمن 94. سینا در مسابقات تکواندو منطقه شمیرانات شرکت کرد. سینا از طرف باشگاه درکه در مسابقه حاضر شد که به صورت خیلی جدی و حرفه ای بین کل باشگاههای منطقه شمیرانات در دو نوبت صبح و بعد از ظهر برگزار می شد. آقا سینای ما که در رده شکوفه های ویژه قرار داشت سه بار به روی شیاپ چانگ رفت. دو پیروزی ارزشمند و مقتدرانه داشت. و در بازی آخر که فینال بود متاسفانه علارغم شروع خوب بازی و اختلاف امتیازی که با حریف داشت شکست خورد و مقام دوم مسابقات را کسب کرد. و به این ترتیب برای اولین بار شکست در بازی را تجربه کرد. اما چقدر براش پذیرش این شکست سخت بود و هنوز هم نمی خواد باور کنه که برنده بازی نبوده. در این مسابقات علاوه بر اینکه در یک مسابقه...
28 بهمن 1394

بازی با نقاشی

سینا عاشق دوستش کسری شده سرکلاس هم پیش هم می شینن. جالب اینجاست که معلمشون می گه این دو تا مثل دو تا سیبن که از وسط نصف شدن خیلی همه چیزشون شبیه همه. سر کلاس با هم تو نوشتن مسابقه می ذارن که نفر اول تکلیفاشونو انجام بدن و گاهی از وقتای اضافشون واسه خودشون سرگرمی درست می کنن مثلا مثل این نقاشی که حاصل بازی سر کلاسه، جشن هالووین کدوها و بادمجون ها: خیلی نقاشیشون قشنگه دقت کنی کلی چیزای بامزه از توش پیدا می  کنی. حالا نکته ناراحت کنندش اینه که ظاهرا اون روز سرکلاس موقع بازی انقدر بلند حرف زدن و خندیدن که معلمشون مجبور شده جاشونو عوض کنه.  سینا کلا حرفی در این مورد نزده بود تا اینکه من این نقاشی رو از تو کیفش پیدا کردم و ...
17 بهمن 1394

تغذیه حیوانات

جمعه صبح زود از شمال راهی تهران شدیم و قصد داشتیم صبحانه رو تو راه بخوریم. همون جایی که دفعه پیش هم صبحانه خوردیم وایستادیم و جاتون خالی یه صبحانه حسابی خوردیم و حسابی چسپید. که سر و کله همون آقا سگه قبلی پیدا شد. گفتیم حتما گرسنشه آقا سینای مهربون ما هم بهش غذا داد وقتی که راه افتادیم برگردیم چنان گریه ای برای آقا سگه می کرد که دلم براش می سوزه کی بهش غذا بده؟!   ...
13 دی 1394

کمربند سبز تکواندو

پنجشنبه 7 آبان سینا کمربند سبز تکواندو رو از استاد حسن زاده دریافت کرد. سینا برای گرفتن کمربند لحظه شماری می کرد روزی که میخواست امتحان بده بیش از ده دفعه به استاد یادآوری کرد که امروز من امتحان دارم و خلاصه موفق به دریافت کمربند سبز شد. سینا یه جور عجیب و غریبی تکواندو رو دوست داره و برای رفتن به کلاسای تکواندو همه تلاششو می کنه. امیدوارم همیشه انقدر مصمم و هیجان زده باشی عزیز دلم.   ...
12 آبان 1394

اولین روز مدرسه

امروز شنبه 4 مهر 94 اولین روز مدرسه سینا شروع شد. صبح با صدای ساعت بیدار شد با خوشحالی از اینکه تونسته با صدای ساعتش بیدار شه رفت دست و صورتشو شست و نشست سر میز صبحانه عزیز دلم انقدر بلبل زبونی کرد که سه تا لقمه نون و پنیر با چای عسل بیشتر وقت نشد بخوره وقتی اصرار میکردم که بخور مامان جان تو مدرسه مغزت خسته نشه می گفت مامان نگران من نباش فدات بشم بعدشم هم طبق رسم همیشگی همون طور که مامان خودم منو روز اول از زیر قرآن رد کرد و یه بیسکوییت داد دستم از زیر قرآن ردش کردیم با یه بیسکوییت تو دستش رفت سوار ماشین شد. وقتی هم رسیدیم مدرسه همش عجله داشت که زودتر بره نکنه کلاسش شروع بشه کلی واسه من و باباش شیرین زبونی کرد و بوس و شما بهترین مامان ب...
4 مهر 1394

جشن کلاس اولی ها

دیروز 28 شهریور 1394 جشن مدرسه سینا بود. آقا سینا بیشتر  از ذوق اینکه میخواد بره مدرسه و کیا رو ببینه خیلی با خوشحالی و هیجان بیدار شد و آماده رفتن. سینا کلاس ج و کیا کلاس ب . خیلی دوست داشتن تو یه کلاس باشن ولی مصلحت ایجاب می کرد جدا باشن اما همین که هر روز همدیگرو می بینن براشون خیلی خوبه و هردوشون خوشحالن   پسرای عزیزم  امیدوارم سال و سالهای تحصیلی خوبی پیش رو داشته باشید و امروز آغاز راه موفقیت شما باشه.   ...
29 شهريور 1394

خداحافظی با اولین مربی تار

امروز شنبه 21 شهریور 94 آخرین جلسه تار سینا با استاد رضایی بود. با اینکه تو این مدت کوتاه استاد رضایی و سینا رابطه خوبی با هم برقرار کرده بودند و روند آموزش خوب پیش می رفت ولی متاسفانه ایشون از تهران میره و امروز روز خداحافظی سینا و آقای رضایی بود. سینا جان این عکسو برات گذاشتم تا همیشه اولین استادتو به خاطر داشته باشی ...
29 شهريور 1394