سيناسينا، تا این لحظه: 14 سال و 10 ماه و 24 روز سن داره

کودکی آقا سینا

آبله مرغون

اینم یه تجربه جدید برای آقا سینای ما ... بچه های کلاسشون(چهارم آرش) یکی پس از دیگری به آبله مرغون مبتلا شدن و ما هم چون سینا قبلا نگرفته بود با استرس منتظرش بودیم هر روز می رفتم خونه بدنشو وارسی می کردم بعد از گذشت دو هفته دیگه فکر کردم نمی گیره و از دست ویروس رهیده😉  تا اینکه ... جمعه ۱۲ بهمن ۹۷ بعد از اینکه آقا سینا و بابافرهاد خسته و کوفته از کوه برگشتن دیدیم بی حاله و همش می گه دارم مریض می شم ما هم فکر کردیم در اثر خستگی و کم خوابیه و شنبه هم صبح با خستگی تمام بیدار شد در حالیکه صورتش قرمز بود و لپاش گل انداخته بود راهی مدرسه شد اصلا بنده به آبله مرغون فکر نکردم ... خلاصه اون روزو رفت مدرسه ظهر که اومد خونه زنگ...
27 بهمن 1397

دیدار با نویسنده

سلام و صد سلام امروز بعد از مدتها تصمیم گرفتم یه خاطره برای آقا سینای گلمون بنویسم. یه روز سرد زمستانی 27 دی ماه ۱۳۹۷ که بارون و تگرگ و برف هرسه باهم داشتن میباریدن قرار بود سینا رو ببریم فروشگاه بازی و اندیشه که خانم آتوسا صالحی نویسنده داستانهای شاهنامه برای کودکان رو ملاقات کنه. از اونجایی که سینا کتابهاشو داشت و خونده بود مسئول فروشگاه ازش دعوت کرد روز پنجشنبه بیاد تو برنامه شرکت کنه و کتاباش رو هم با خودش داشته باشه تا خانم نویسنده کتاب براش امضا کنن.😊 تجربه خوبی بود تو جمع یه تعداد نویسنده و منتقد و اهل کتاب البته تو این فاصله که صحبتشون تمام بشه چون تخصصی بود و خارج از درک ما، سینا یه کتاب از اونجا برداشت و خوند و ب...
10 بهمن 1397

سفر به ترکیه

بازم بعد از یه وقفه خیلی طولانی سلام این روزها با وجود آوینا کوچولو وقتم از همیشه هم پر تر شده و متاسفانه فرصتی برای ثبت خاطرات شیرین این دو تا نفس پیدا نمی کنم.  مرداد ماه امسال سفر به ترکیه(کوش آداسی) داشتیم یه سفر هیجان انگیز و البته یه سفر چهارنفره. همه چی خیلی خوب و عالی بود و خوشبختانه به سینا هم خیلی خوش گذشت یه سفر کاملا تفریخی یه هفته که خلاصه شد در آب بازی و استخر و بازی ... توی این سفر آوینا کوچولو حضور خیلی خیلی فعالی داشت طوری که به قول سینا ما سه نفری حریف شیطنتها کنجکاویهای خانم کوچولو نبودیم و گفتنی است که سینا در نگه داشتن آوینا تو سفر خیلی خیلی کمک بود و آقا سینای ما که واسه خودش مردی شده کلی در نگهداری و بازی و ...
4 شهريور 1397

خواهر سینا

سلام سلام  سلام بعد از یه وقفه طولانی... تو این مدت اتفاقهای زیادی افتاده و حرفهای زیادی برای گفتن دارم... مهمتر از همه اینکه خواهر سینا به دنیا اومد و بالاخره انتظار بی پایان سینا پایان یافت. یه خواهر کوچولو مثل خودش دوست داشتنی  الان شش ماه از به دنیا اومدنش گذشته و سینا دیگه باورش شده که خواهرشه و عضو جدید خانواده خیلی دوسش داره که البته همین دوست داشتن گاهی برای نی نی دردسر میشه  و باید تحمل فشار و لپ کشانی و بوسهای آنچنانی سینا رو داشته باشه. به قول سینا تقصیر خودشه آخه یه جوری نگام می کنه نمی تونم جلوی خودمو بگیرم ...
21 خرداد 1396

سفر هیجان انگیز

تعطیلات گذشته آقا سینا یه سفر خانوادگی به شمال شهر رشت داشت. با یار همیشگیش آقا کیا و ثنا. سفر خیلی خیلی خوبی بود و خیلی چیزها رو بچه ها تجربه کردند و حسابی هم بازی کردند. اونا برای جوجه بلدرچین و مرغابی ها با چوب و تخته خونه ساختند اره کردند و میخ کوبیدن تا بالاخره خونه های خوشگلی ساختن. خودشون از کارشون خیلی راضی و ذوق زده بودن راستی سینا منتظر که خدا یه خواهر کوچولو بهش بده و داره لحظه شماری می کنه واسه اینکه زودتر به دنیا بیاد و لپشو بکشه ...
20 آذر 1395

آخرین روزهای تعطیلات تابستان 95

اینم از واپسین لحظات آخرین روز تعطیلات تابستان 95 سینا سعی کرده حداکثر استفاده رو از آخرین روزهای تابستونش داشته باشه... البته این عکس موقع خداحافظی گرفته شده و به خاطر همین قیافش این شکلیه و اینم یه عکس از روز خداحافظی سینا از مامان جون در فرودگاه: خلاصه تعطیلات تابستون 95 هم با هر گونه استرس و نگرانی از تنها موندن سینا در خانه بود گذشت. خداحافظ تعطیلات تابستان و سلام روزهای خوش مدرسه ...
7 مهر 1395

آرامگاه فردوسی

چه خوش گفت فردوسی پاک زاد که رحمت بر آن تربت پاک باد آقا سینا به آرامگاه فردوسی نامدار می رود. و این یکی از جذابیتهای سفر به مشهد ایشان بود. ...
25 مرداد 1395

سفر به مشهد

آقا سینای ما برای اولین بار به سفر مشهد و زیارت امام رضا رفت. دو سه روز تعطیلی آخر هفته با ماشین رفتیم مشهد. برای سینا جالب و دیدنی بود و البته سوالهای زیادی براش مطرح شده بود و مدام سوال می پرسید مثلا کلی تعجب کرده بود از طلاهایی که می دید، و معماری های بسیار زیبا و پر زرق و برق و جمعیت بسیار زیادی که اونجا می دید و اینکه چرا همه سعی می کنند خودشونو به ضریح برسونن؟ چرا گریه می کنن ثواب داره؟! امام رضا این همه پولو از کجا میاره؟! و خلاصه سوال زیاد داشت. کلا خیلی دوست داشت و دلش میخواست هر سال بریم مشهد روز آخر که تو حرم بودیم می گفت مامان نمی دونم چرا بغض دارم عزیزم.... چون سفرمون کوتاه بود فرصت زیادی برای دیدن جاهای مختلف نداشتیم اما ...
10 مرداد 1395

تولدت مبارک

پسرم امروز روز میلاد توست تولد 7 سالگیت مبارک همه هستی ام تو بهترین، زیباترین و گرانبهاترین هدیه الهی در زندگیمان هستی در کنار تمام داشته هایمان، تنها تو، دلیل کافی خوشبختیمان هستی خدایا به خاطر این هدیه آسمانی و به خاطر این خوشبختی ازت ممنونیم   از همان روزی که پای تو به این دنیا رسید غصه هایم یک به یک از قلب و جانم پر کشید روز میلاد تو دنیا یک صدا خندیده بود اسمان در مقدمت باران گل باریده بود -->...
19 خرداد 1395